* سازمان ملل جسد صدام را برای عذاب بیشتر در بین شهدای قزوین دفن کرد
* * * * * * * * *
* قزوینیه میره نماز جماعت زودتر از بقیه از سجده بلند میشه چشمشو که باز می کنه میگه خدایا برای دو رکعت نماز این همه پاداش!!
* * * * * * * * *
* از قزوینی می پرسندبزرگترین سد دنیا چیه میگه: شلوار لی
* * * * * * * * *
* دعای بدرقه ی قزوینی ها:خودم پشتت خدا پناهت .
* * * * * * * * *
* میدونستی صاحب شركت نوكیا یه قزوینیه ....ندیدی وقتی گوشیتو روشن میكنی یه نفر دست یه بچه رو میگیره
* * * * * * * * *
* قزوینیه عروسی میكنه رو كارت عروسی میزنه آوردن یچه الزامیاست
* * * * * * * * *
* سازمان سنجش اعلام می كند كه هیچ قزوینی حق ندارد پشت كنكور بماند
* * * * * * * * *
* جایزه تبرک در قزوین یک سال استفاده مجانی از حمید!!!
* * * * * * * * *
* قزوینی یه بچه ای راتوی بمبست گیر می اندازه . بچه که می بینه راه فرار نداره شروع میکنه به داد زدن و کمک خواستن. قزوینی یه میگه : اگه بیان ، می آن کمک من. نه کمک تو!!!
* * * * * * * * *
* قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان تصادف میکنه 100000تومن از کونش می افته!!!
* * * * * * * * *
* از قزوینی پرسیدند: پیکان بهتر است یا بنز ؟ قزوینی با قاطعیت گفت : پیکان از او پرسیدند : چرا ؟ گفت : آخه پیکان آخرش ( کان ) دارد ولی بنز که آخرش (کان) ندارد!!!
* * * * * * * * *
* یك بابایی میره قزوین، میبینه ورودی شهر یك بچه آویزون كردن! یكم میره جلوتر، میبینه بالای میدون اصلی شهر هم سه تا دیگه بچه آویزونه! خلاصه اساساً كف میكنه، از یكی میپرسه: جریان این بچهها چیه؟ قزوینیه میگه: بَبَم جان، اینا جوایز قرعهكشی بانك صادراته!!!
* * * * * * * * *
* قزوینیه میمیره. تا چند هفته بعد مرگش، زنش هر روز میرفته سر قبرش و در حین گریه و زاری هی ماتحت مباركش رو میمالونده به قبر یارو! ملت بهش میگن: بابا این چه كاریه میكنی؟! قباحت داره! زنه میزنه زیر گریه، میگه: خدا بیامرزدش، همیشه میگفت: بالامجان این كان مرده رو زنده می كنه!!!
* * * * * * * * *
* یه روز جرج بوش رو دعوت می كنن قزوین كه سخنرانی كنه ... همه قزوینیها میان تو خیابون كه استقبالش كنن شعار میدادند كه ... دسته گل محمدی بچگی هات می آمدی
* * * * * * * * *
* قزوینیه مریض میشه میره دكتر.دكتره براش آمپول تجویز میكنه.قزوینیه با خودش فكر میكنه كه آمپولرو بره كجا بزنه كه كاری دستش ندن.خلاصه كل قزوینو زیرو رو میكنه تا بالاخره یه تزریقاتی پیدا میكنه كه آمپول زنش یه پیر مرده بوده.میره و با خیال راحت میخوابه رو تخت كه آمپول بزنه میبینه كه پیرمرده آب مقطرو باز میكنه و با آمپول قاطی میكنه یه دفعه محتویاتو میخوره و به قزوینیه میگه آماده شو
* * * * * * * * *
* قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، میبینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه ...ونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده! ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خونک شود
* * * * * * * * *
* به قزوینیه میگن غم انگیزترین نقاشی تو دنیا بكش!!!!!!!! یه ...ون بی سوراخ میكشه
* * * * * * * * *
* قزوینیه میمیره, به علت عظمت معامله، هركار میكردن نمیتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر ...یر آقارو میبرن و میکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش میکنن. چند وقت بعد زنش میاد پای قبرش میگه: مَرد یادته میگفتم کلفته؟! حالا بـِکـِش
* * * * * * * * *
* ژاپنیها به قزوین میگن: تا تاشی توشه!!
* * * * * * * * *
* یه سرهنگ میره تو پادگان می بینه همه بدون شرت راه میرن میپرسه اینجا چه خبره میگه ن یه سرباز قزوینی فرار کرده براش تله گذاشتیم
* * * * * * * * *
* قزوینیه داشته تو یک خرابه یه پسره رو می...رده، یهو ماشین کمیته سرمیرسه. افسره بهش میگه: پدرسوخته! داری چه غلطی با بچه مردم میکنی؟! قزوینیه شاکی میشه، میگه: به تو چه، داداشمه
* * * * * * * * *
* آخرین فتوای مراجع قم صادر شد :احتیاط واجب بر آن است که مسافر در قزوین نماز را نشسته بخواند
* * * * * * * * *
* نفرین 2006 : الهی تو قزوین بند کفشت وا شه
* * * * * * * * *
* یك هیئت از محققینِ كشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میكردن. اول یكی از انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه كه ستون فقرات موقع نشستن راحتتر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این قاچ برای اینه كه عمل دفع راحتتر صورت بگیره. خلاصه هركدوم یك چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یك حال عاشقانه میگه: بالام جان، این كان اونقدر شیرینه كه قاچ خورده!!!
* * * * * * * * *
* ورامینیه و قزوینیه داشتن باهم گپ میزدن ، ورامینیه میگه: تو شهر ما رسمه مردم خــَـیر شب جمعهها با یك سینی حلوا وامیستن جلو پیاده رو، هركی رد میشه یك انگشت میگیره و شیرینكام میشه. قزوینیه میگه: ببم جان، اتفاقاً ما هم تو شهرمون یك رسم شبیه این داریم. شب جمعهها مردم خــَـیر با یك سینی وازلین وامیستن تو پیاده رو، هركی رد میشه یك انگشت برمیداره و كامروا میشه!!
* * * * * * * * *
* قزوینیه یك ...ون اساسی بلند كرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خیابون میرفته كه یهو یك قزوینی نااهل دیگه ...ون رو ازش بلند میكنه. قزوینیه خیلی شاكی میشه، داد میزنه: ای بیمروت.. ای بی دین و ایمون.. آخه اون ...ونی كه تو می...نی حلاله؟!!!
* * * * * * * * *
* قزوینیه كله سحر از خونه میزنه بیرون دنبال یك چاقال اساسی، آخر شب خسته و كوفته دست از پا درازتر برمیگرده خونه. هنوز از راه نرسیده، یه راست میره شیر گاز رو تا ته باز میكنه، میشینه جلوش. همین موقع رفیقش میاد تو اتاق، وضعیت اینو كه میبینه خیلی ناراحت میشه، میگه: بالام جان، حالا دنیا كه به آخر نرسیده.. امشب كان پیدا نشد، فردا خدا بزرگه! آدم كه نباید زود به فكر خودكشی بیافته!! قزوینیه میگه: خودكشی چیه بالام جان، منتظرم آقای ایمنی بیاد!!!
* * * * * * * * *
* قزوینیه زن میگیره، شب اول كلی مرام میگذاره و تریپ "لاو"(!) خانوم رو میبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول میشه. زنه هم كلی حال كرده بوده، هی میگفته: چه ماه زیبایی، عجب ستارههایی..! قزوینیه میگه: بالام جان خوب ستارهها رو نگاه كن كه از فردا شب باید گلهای قالی رو بشمری!!!
نظرات شما عزیزان:
نوع مطلب :
جالب ترین ها، جالب ترین متن ها، ،
برچسب ها :
،