شاعری بینوا و ژنده پوش پیش توانگری رفت و
چندان نزدیک نشست که میان او و توانگر
مسافت نماند توانگر روی در هم کشیده و از
شاعر پرسید،
میان تو و خر چقدر راه است به گفت قدر دو انگشت.
نظرات شما عزیزان:
نوع مطلب :
جالب ترین ها، جالب ترین متن ها، ،
برچسب ها :
،